کد مطلب:6195 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:620

اخلاق امام سجاد (ع)
مقاله
و عباد الرحمن الذين يمشون علي الأرض هونا



و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما.و الذين يقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم إن عذابها كان غراما.ساءت مستقرا و مقاما.إذا أنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما...و الذين لا يشهدون الزور و إذا مروا باللغو مروا كراما (1).



آيه هايي كه نوشتيم در پايان سوره فرقانست.خدا در اين آيات صفت مؤمنان گزيده را شمرده است.از آنچه در فصل هاي آينده خواهيد خواند، مي بينيد همه نشانه هايي را كه براي بندگان كامل پروردگار «عباد الرحمن» معين شده در علي بن الحسين (ع) آشكار است.در چنان دوره تاريك براي جويندگان انسانيت بحقيقت چراغي روشن بود.با رفتار و گفتار خود سيرت فراموش شده جد و پدر و خاندان رسالت را زنده كرد.و مردمي كه سالها با عصر نبوت فاصله داشتند نمونه تربيت اسلامي را بچشم خود ديدند.پرستش خدا، نرم خوئي، محاسبه نفس تا حد رياضت.خود شكني براي حق، دستگيري مستمندان، بخشش، پرهيزگاري.و...



جاحظ در رساله اي كه در فضائل بني هاشم نوشته در باره او گفته است:



اما علي بن الحسين (ع)، در باره او خارجي را چون شيعه و شيعه را چون معتزلي ومعتزلي را چون عامي و عامي را چون خاص ديدم و كسي را نديدم كه در فضيلت او شك داشته باشد و يا در مقدم بودن او سخني گويد (2)



او نه تنها با خويشان، دوستان، آشنايان، بزرگوارانه رفتار مي كرد، مهرباني وي بدان درجه بود كه بر دشمنان درمانده نيز شفقت داشت، و بر جانوران سايه مرحمت مي افكند.داستان پناه بردن مروان پسر حكم بدو و پذيرفته شدن خواهش وي از جانب امام در فصل گذشته نوشته شد.



طبري نوشته است چون خبر مرگ يزيد به حصين بن نمير رسيد، به شام بازگشت.سر راه خود خسته و كوفته و نگران به مدينه آمد.اسب او ناتوان و سوار از اسب ناتوان تر.در مدينه علي بن الحسين (ع) از او پذيرائي كرد (3)



مجلسي از سيد بن طاوس و او باسناد خود از امام صادق (ع) آورده است كه چون ماه رمضان مي رسيد علي بن الحسين (ع) خطاهاي غلامان و كنيزان خود را مينوشت كه فلان غلام يا فلان كنيز چنين كرده است.در آخرين شب ماه رمضان آنان را فراهم مي آورد و گناهان آنانرا برايشان مي خواند كه تو چنين كردي و من تو را تأديب نكردم و آنان مي گفتند درست است.سپس خود در ميان آنان مي ايستاد و مي گفت بانگ خود را بلند كنيد و بگوئيد:علي بن الحسين (ع)! چنانكه تو گناهان ما را نوشته اي پروردگار تو گناهان تو را نوشته است.و او را كتابي است كه بحق سخن ميگويد.گناهي خرد يا كلان نكرده اي كه نوشته نشده باشد.چنانكه گناهان ما بر تو آشكارست، هر گناه كه تو كرده اي بر پروردگارت آشكار است، چنانكه از پروردگار خود اميد بخشش داري ما را به بخش و از خطاي ما در گذر.و چنانكه دوست داري خدا تو را عفو كند از ما عفو كن تا عفو و رحمت او را در باره خود به بيني!



علي بن الحسين (ع)! خواري خود را در پيشگاه پروردگارت بياد آر! پروردگاري كه باندازه خردلي ستم نميكند.



علي بن الحسين (ع)! به بخش! و در گذر تا خدا تو را به بخشد و از تو در گذرد چه او مي گويد



و ليعفوا و ليصفحوا ألا تحبون أن يغفر الله لكم (4) اين چنين مي گفت ومي گريست و نوحه ميكرد و آنان گفته او را تكرار ميكردند.سپس مي گفت پروردگارا ما را فرموده اي بر كسي كه بر ما ستم كرده است به بخشيم.ما چنين كرديم و تو از ما بدين كار سزاوارتري.فرموده اي خواهنده را از در خانه خود نرانيم.ما خواهنده و گدا بدر خانه تو آمده ايم و بر آستانه تو ايستاده ايم و ملازم درگاه تو شده ايم و عطاي ترا مي خواهيم.بر ما منت گذار و محروممان مساز كه تو بدين كار از ما سزاوارتري.خدايا مرا در زمره آنان در آور كه بدانها انعام فرموده اي.سپس به كنيزان و غلامان خود مي گفت من از شما گذشتم.آيا شما هم از رفتار بدي كه با شما كرده ام در ميگذريد؟ من مالك بد كردار و پست ستمكاري هستم كه مالك من بخشنده و نيكوكار و منعم است.آنان مي گفتند آقاي ما تو بما بد نكرده اي و ما از تو گذشتيم.ميگفت بگوئيد خدايا چنانكه علي بن الحسين (ع) از ما گذشت از او در گذر و چنانكه ما را آزاد كرد از آتش دوزخ آزادش كن.



ـ مي گفتند آمين!



ـ برويد من از شما گذشتم و باميد بخشش و آزادي شما را در راه خدا آزاد كردم و چون روز عيد مي شد بدانها پاداش گران مي بخشيد.



در پايان هر رمضان دست كم بيست تن برده و يا كنيز را كه خريده بود در راه خدا آزاد ميكرد.چنانكه خادمي را بيش از يكسال نزد خود نگاه نميداشت و گاه در نيمه سال او را آزاد مي ساخت (5)



مجلسي به سند خود آورده است كه:علي بن الحسين (ع) روزي يكي از بندگان خود را تازيانه زد، سپس بخانه رفت و تازيانه را آورد و خود را برهنه كرد و خادم را گفت بزن علي بن الحسين (ع) را.خادم نپذيرفت و او ويرا پنجاه دينار بخشيد (6)



روزي گروهي در مجلس او نشسته بودند، از درون خانه بانگ شيوني شنيده شد.امام بدرون رفت بازگشت و آرام بر جاي خود نشست حاضران پرسيدند:مصيبتي بود؟



ـ آري! بدو تسليت دادند و از شكيبائي او به شگفت درماندند.امام گفت:ـ ما اهل بيت، خدا را در آنچه دوست ميداريم اطاعت ميكنيم و در آنچه ناخوش ميداريم سپاس ميگوئيم (7).



فرزندي از او مرد و از وي جزعي نديدند پرسيدند چگونه است كه در مرگ پسرت جزعي نميكني! امام گفت چيزي بود كه منتظر آن بوديم (مرگ) و چون در رسيد آنرا ناخوش نداشتيم (8)



چنانكه نوشتيم در آن سالها چند تن از بزرگان تابعين به فقاهت و زهد مشهور بودند و در مدينه مي زيستند چون:ابن شهاب (9) سعيد بن مسيب (10) ابو حازم (11) همه اينان فضيلت و بزرگواري علي بن الحسين (ع) را بمردم گوشزد ميكردند.سعيد بن مسيب ميگفت :علي بن الحسين (ع) سيد العابدين است (12) زهري مي گفت هيچ هاشمي را فاضل تر از علي بن الحسين (ع) نديدم (13) از عبد العزيز بن خازم نيز همين اعتراف را نقل كرده اند (14) روزي در مجلس عمر بن عبد العزيز، كه در آن سالها حكومت مدينه را بعهده داشت حاضر بود.چون بر خاست و از مجلس بيرون رفت عمر از حاضران پرسيد:



ـ شريف ترين مردم كيست؟ حاضران گفتند:



ـ تو هستي!



ـ نه چنين است.شريف ترين مردم كسي است كه هم اكنون از نزد من بيرون رفت همه مردم دوست دارند بدو پيوسته باشند و او دوست ندارد به كسي پيوسته باشد (15)



اين سخنان كساني است كه تنها فضيلت ظاهري او را مي ديدند، و از درك عظمت معنوي وي و شناسائي مقام ولايت او محروم بودند.ساده تر اين كه اينان كه او رااين چنين ستوده اند، علي بن الحسين (ع) را امام نميدانستند، و مي بينيم كه تا چه حد برابر ملكات نفساني او خاضع بوده اند.



علي بن الحسين (ع) كنيزكي را آزاد كرد سپس او را به زني گرفت.عبد الملك پسر مروان از ماجرا آگاه شد و اين كار را براي وي نقصي دانست.بدو نامه نوشت كه چرا چنين كردي؟ او بوي پاسخ داد:



«خداوند هر پستي را با اسلام بالا برده است.و هر نقصي را با آن كامل ساخته و هر لئيم را با اسلام كريم ساخته.رسول خدا كنيز و زن بنده خود را بزني گرفت.



عبد الملك چون اين نامه را خواند گفت:



آنچه براي ديگران موجب كاهش منزلت است براي علي بن الحسين (ع) سبب رفعت است (16)



روزي يكي از بندگان خود را براي كاري خواست و او پاسخ نداد و بار دوم و سوم نيز، سرانجام از او پرسيد:



ـ پسرم آواز مرا نشنيدي؟



ـ چرا.



ـ چرا پاسخ مرا ندادي؟



ـ چون از تو نمي ترسم.



ـ سپاس خدا را كه بنده من از من نمي ترسد (17)



از او پرسيدند چرا ناشناس با مردم سفر ميكني؟ گفت:



خوش ندارم بخاطر پيوند با رسول خدا چيزي بگيرم كه نتوانم مانند آنرا بدهم (18)



و روزي بر گروهي از جذاميان گذشت بدو گفتند:



ـ بنشين و با ما نهار بخور گفت:



ـ اگر روزه نبودم با شما مي نشستم.چون بخانه رفت سفارش طعامي براي آنان داد و چون آماده شد براي ايشان فرستاد و خود نزدشان رفت و با آنان طعام خورد (19)



چون ميخواست به مستمندي صدقه دهد نخست او را مي بوسيد، سپس آنچه همراه داشت بدو ميداد (20)



نافع بن جبير او را گفت:



تو سيد مردمي و نزد اين بنده ـ زيد بن اسلم ـ ميروي و با او مي نشيني؟ گفت:



ـ علم هر جا باشد بايد آنرا دنبال كرد (21) در روايت مجلسي از مناقب است كه:



ـ من نزد كسي مي نشينم كه همنشيني او براي دين من سود داشته باشد (22)



و چون او براي خدا و طلب خشنودي خدا با بندگان خدا چنين رفتار ميكرد،



خدا حشمت و بزرگي او را در ديده و دل مردم مي افزود.



او را گفتند تو از نيكوكارترين مردمي.نديديم با مادرت هم خوراك شوي.گفت ميترسم دست من به لقمه اي دراز شود كه او چشم بدان دارد و مرا عاق كند (23)



او براي خدا و تحصيل رضاي پروردگار، با آفريدگان خدا، اين چنين با فروتني رفتار ميكرد، و خدا حرمت و حشمت او را در ديده بندگان خود مي افزود.دشمنان وي



ـ اگر دشمني داشته است ـ مي خواستند قدر او پنهان ماند و مردم او را نشناسند، اما برغم آنان شهرت وي بيشتر مي گشت، كه خورشيد را بگل نميتوان اندود و مشك را هر چند در ظرفي بسته نگاهدارند، بوي خوش آن دماغ ها را معطر خواهد كرد.»

:



1ب. ندگان رحمان كه در زمين آرام راه مي روند.و چون نادانان با آنان نابخردانه سخن گويند به نيكوئي بدانها پاسخ دهند.و آنانكه شب را بر پاي و در سجده بسر مي برند.و آنانكه ميگويند پروردگارا عذاب دوزخ را از ما بگردان! كه عذاب دوزخ پايان نيافتني است، و بد آرامگاه و بد جاي اقامتي است.و آنانكه چون انفاق ميكنند، نه اسراف ميكنند و نه بر خود تنگ ميگيرند و ميانه را مي گزينند، و آنانكه بدروغ گواهي نميدهند و چون ناپسندي ببينند بزرگوارانه از آن مي گذرند. (الفرقان:63ـ 73).



2ع. دة الطالب ص 160



3ت. اريخ طبري ج 7 ص 432



4ب. ه بخشند و در گذرند آيا دوست نداريد كه خدا شما را بيامرزد (نور:22)



5ب. حار ج 46 ص 103ـ 105



6ب. حار ج 46 ص 92



7ح. لية الاولياء ج 3 ص 138.مناقب ج 4 ص 166 و نگاه كنيد به كشف الغمه ج 2 ص 103



8ك. شف الغمه ج 2 ص 102ـ 103



9م. حمد بن مسلم زهري متوفي به سال 124 ه.ق



10.متوفاي سال 94 ه.ق



11.ابو حازم از تابعين است.



12.كشف الغمه ج 2 ص 86



13.انساب الاشراف ج 2 ص 146 نسب قريش ص 58 از يحيي بن سعيد.علل الشرايع ج 2 ص 232



14.ارشاد ج 2 ص 142.حليئة الاولياء ج 3 ص 141



15.مناقب ج 4 ص 167



16.عقد الفريد ج 7 ص 121ـ مناقب ج 4 ص 162.عيون الاخبار ج 4 ص 8 و نگاه كنيد به المعارف ص 215



17.ارشاد ج 2 ص 147.مناقب ج 4 ص 157.كشف الغمه ج 2 ص 87 اعلام انوري ص 261ـ 262



18.كشف الغمه ج 2 ص 108



19.اصول كافي ج 2 ص 123.الامام علي بن الحسين ص 345



20.حلية الاولياء ج 3 ص.137



21.كشف الغمه ج 2 ص 78ـ 79



22.ج 46 ص 31



23.مناقب ج 4 ص 162